سابقون

والسابقون السابقون، اولئک المقربون

قطره ای از دریا

پسرم!

همانا تو را به ترس از خدا سفارش می کنم که پیوسته در فرمان او باشی و دلت را با یاد خدا زنده کنی و به ریسمان او چنگ زنی.

چه وسیله ای مطمئن تر از رابطه تو با خداست؟ اگر سررشته آن را در دست گیری.

دلت را با اندرز زنده کن ، هوای نفس را با بی اعتنایی به حرام بمیران ، جان را با یقین نیرومند کن و با نور حکمت روشنایی بخش و با یاد مرگ آرام کن. به نابودی از او اعتراف گیر و با بررسی تحولات ناگوار دنیا به او آگاهی بخش و از دگرگونی روزگار و و زشتی های گردش شب و روز او را بترسان...

آنچه نمی دانی نگو و انچه بر تو لازم نیست به زبان نیاور...

در جاده ای که از گمراهی آن می ترسی قدم مگذار، زیرا خود داری به هنگام سرگردانی و گمراهی، بهتر از سقوط در تباهی هاست...

نامه ۳۱ نهج البلاغه امیر المؤمنین-مراحل خود سازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
... سابق...

جنوب بودیم

جنوب بودیم، پای پیاده تو مسیر کانال 90 کیلومتری داشتیم می رفتیم....جوگیر شده بودم و کفشامو درآوردم تا مثلا رو خون شهدا پا نذارم(نه اینکه با کارام نمی ذارم گفتم با پاهام هم نذارم!!!)

با دوستم داشتیم می رفتیم یهو یه خار گرفت به پای چپم و گیر کرد به جورابم ... دوستم متوجه شد...

مثلا خواستم به یاد شهدا یه کم رو خار راه برم...خار رفته بود تو جورابم و با هر قدمی که می ذاشتم زمین فرومی رفت تو پام....

یه کم گذشت...کم آوردم و به دوستم گفتم: «ظلمت نفسی» نیست که خار تو پام بمونه؟

گفت: این همه به خودت ظلم کردی..این یه بارم به خاطر شهدا...

چند دقیقه گذشت، دیدم...نه بابا خیلی کم آوردم...

گفتم : دیگه طاقت ندارم خیلی درد میاد....

گفت: خوب بریم یه گوشه وایسیم درش بیار...

رفتیم یه گوشه...خم شدم تا خارو درش بیارم که چشمم افتاد به یه تابلو که رو زمین افتاده بود. نوشته اش رو که خوندم...دلم آتیش گرفت...

دیگه خارو در نیاوردم...با این که پام خون اومده بود..اما دیگه به دردش فکر نمی کردم...فقط به اون جمله ی رو تابلو فکر می کردم...

تو راه برگشت به ذهنم رسید یه عکس از اون تابلو بگیرم....گرفتم...



==============

پی نوشت:

این یک داستان واقعی بود...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
... سابق...

دلم برا حرمت پر می زنه...

حسین دوست دارم که کودک دلم گم شه تو شلوغی حرم

تو به من پناه بدی باز دوباره راه بدی اذن خیمه گاه بدی

حسین آرزو دارم توی کربلا بمیرم

زیر دست و پا بمیرم بغل آقام بمیرم

حسین دل من فقط به کربلات خوشه منو فکردوری از تومی کشه

بازدلم هواتو داره بازدوباره بیقراره کربلا میخواد دوباره

حسین آرزو دارم نقش دل طلایی باشه

دل من خدایی باشه سینه کربلایی باشه

حسین آرزوم فقط زیارته هم زیارت هم شهادته

من می خوام زهیر بشم یا مثه بریر بشم عاقبت بخیر بشم

حسین آرزو دارم جزو هفتادودوتن شم

مثه ارباب بی کفن شم شهید دور ازوطن شم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
... سابق...